«بحرانِ افغانستان» و «روشنفکران»
زمان هوتک زمان هوتک

 

7

 

06. 09.2013

در قست های«1» الی«6»آمده است که:

ـــ نیروی های نظامی امریکا، ناتو و متحدینش داخل خاک افغانستان شدند و «بازی بزرگ جدید» درمنطقه بار دیگر از سر گرفته شد. چون دراین منطقه ذخایر نفت و گاز با ارزش و منرال های نادره و قیمتی یافت می شوند؛ خاک افغانستان و وضعیت امنیتی پیچیده آن برای کشت خشخاش و تولید تریاک مساعد است و به بسیار سادگی توانسته است در یک تجارت بین المللی موفقانه راه خود را به بازار جهانی باز کند.

ـــ مردم افغانستان منتظر بودند، که با سقوط حاکمیت طالبان توسط نیروهای نظامی امریکایی و بین المللی و ورود جامعه جهانی با تمام امکانات و تجهیزات و پس از آن تشکیل حکومت های مؤقت، انتقالی و انتخابی، مشکلات افغانستان در این مدت زمان حل خواهد شد و بحران افغانستان توسط صلح پایدار عوض خواهد گردید. امیدوار بودند تا امریکایی ها و متحدینش برایشان یک دولت جمهوری اسلامی شایسته سالار و دموکراتیک بسازند، اما افغانستان پس از 12 سال نه تنها تغیری بخود ندیده، بلکه وضعیت به گونه ای پیچیده تر و بحران گسترده تر و لاینحل شده است. بالمقابل، آنها درعوض یک دولت کلپتوکراسی ساختند." ... دولتی، که توسط دزدان اداره می شود. در این نوع نظام های دولتی، مقامات رسمی و تمام گروپ حاکم درکل به دنبال پیگیری منافع خویش و افزایش ثروت و قدرت سیاسی خود هستند و تمام این کارها را به حساب و هزینه کل مردم انجام می دهند. به معنای دیگر، کلپتوکراسی نوعی از دولت نیست، بلکه ویژگی و مشخصه ای از دولتی است که دچار چنین رفتاری شده است. دراین نوع دولتها، زیرنام دموکراسی، دولت توسط باندهای مافیایی مواد مخدر به فساد کشیده می شود وافراد درقدرت از معاملات و تجارت غیرقانونی مواد مخدر و صدور آن به کشورهای دیگر سود میبرند. " (ویکی پدیا)

این مطلب را تمام نهادهای مدنی بین المللی تأئید کرده و چگونگی وضع فعلی دولت جمهوری اسلامی را بر بنیاد « بار منفی » در صدر جدول کشورها قرار داده اند.

ـــ دولت جمهوری، درتطبیق مواد قانون اساسی گام های عملی کمتر (نظر به تقاضای مردم افغانستان) برداشته است و برخی مواد آن به تعدیلات و تکمیلات ضرورت دارند. همچنان به ایجاد یک نهاد که وظیفه مراقبت از مطابقت قوانین، سایر اسناد تقنینی و معاهدات بین المللی با قانون اساسی می داشته باشد، ضرورت است.

ـــ در رابطه به قوۀ سه گانه دولت، (اجرائیه، مقنینه، قضائیه):

قوۀ اجرائیه (حکومت)، که عالیترین ارگان اجرائیوی دولت جمهوری اسلامی است و وظایف همچون: طرح و تطبیق خط مشی سیاست داخلی و خارجی، اتخاذ تدابیر بمنظور دفاع از منافع عامه، حمایت تمام اشکال ملکیت دولتی وخصوصی، تأمین نظم و امنیت عامه و حراست از حقوق مدنی و قانونی و آزادی های مدنی و قانونی شهروندان، طرح پلان های انکشاف اقتصادی و اجتماعی، ترتیب به موقع بودجۀ دولتی و ارائه آن به شورای ملی و ده ها وظایف دیگر دارد، متأسفانه به یک اداره فاسد، ناکارآمد، رشوه خور . . . مبدل گردیده است.

قوۀ مقنینه، که عالیترین ارگان تقنینی دولت جمهوری اسلامی می باشد، به عوض رسیدگی به تصویب، تعدیل و لغو قوانین و فرامین تقنینی و ارسال به موقع آنها جهت توشیح به رئیس جمهور، مصروف داد و گرفت ها است. (البته جای قابل قدر یک عده اعضای پاک نهاد پارلمان جدا است.)

قوۀ قضائیه، که یک رکن مستقل دولت می باشد و وظایف همچون قضاوت کردن مطابق قانون را به عهده دارد و ستره محکمه بحیث عالیترین ارگان قضایی دررأس این سستم قرار دارد و وظایف نظارت از فعالیت های محاکم و تطبیق یکسان قانون را در فعالیت های محاکم به عهده دارد، متأسفانه خود در پایمال کردن قانون و رشوه ستانی غرق است.

ـــ انتخابات برای انتخاب رئیس جمهور، وکلای مردم به ولسی جرگه و دیگر شخصیت های حقوقی که می باید از طریق رای گیری عمومی، سری، آزاد، مساوی، مستقیم و از همه مهمتر شفاف صورت می گرفت، اما متأسفانه با دغلبازی و عدم شفافیت صورت گرفت.

ـــ امریکایی ها ومتحدین شان مدعی بودند که معجزه های اقتصادی (بازار آزاد) را در افغانستان پیاده می کنند، اما به جز از تثبیت ارزش پول افغانی در مقابل ارز خارجی، در افغانستان فقر به سرعت در بین مردم افغانستان افزایش یافته و یک کمیت قابل ملاحظۀ مردم زیر خط فقر زندگی می نمایند.

ـــ کشت خشخاش به بلندترین مدارجش رسیده، پروسس تولید هروئین به سادگی جریان دارد و بازار قاچاقچیان داخلی و بین المللی مواد مخدر رونق بیشتر پیدا کرده است.

ـــ به جنگ داخلی افغانستان که می باید به آن نقطۀ پایان گذاشته می شد، اما متأسفانه ابعاد آنرا روز تا روز گسترده تر و پیچیده تر می سازند.

ـــ چگونگی وضع جامعه مدنی درافغانستان، که می باید در تضاد با ساختار تحمیلی دولت، موسسه های بازارگانی و بازار می بود، زیر اثر دولت دست وپا می زند. بخصوص وضعیت اکثریت نهادهای مدنی کمک رسان (ان جی او) ها موقف حکومتی اختیار کرده اند.

ـــ در رابطه با حقوق شهروندی و مسؤلیت های دولت در مورد شهروندان هم وضعیت نهایت رقت بار بوجود آمده است.

خلاصۀ کلام که امروزه درافغانستان درتمام عرصه ها (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی...) بحران بوجود آمده است و بازیگران «بازی بزرگ جدید» به نحوی در گسترش و تداوم این بحران (نظر به منافع شان) دست دارند و هر یکی از این بازیگران اهداف خاص خود را دنبال می کنند. حتی حریم هوایی و زمینی افغانستان تحت حفاظت نیست. هرمقام بلند بالا کشورهای که درافغانستان قوای نظامی دارند، هرآنگاهی بدون این که مقامات افغانی درجریان باشند، نشست های غیرمترقبه و قبلاً کوردینی نشده را انجام می دهد. سرحدات افغانستان مورد حفاظت دقیق قرار ندارد. گویی کشوری است بی پاسبان و دولتی است بی سلطان.

اما، قدرمسلم این است، که بحران کنونی بصورت عمدی ازجانب کشورهای قدرتمند، کشورهای فرا منطقه یی که دربحران افغانستان ذینقش و ذینفع اند، کشورهای منطقه یی بخصوص پاکستان و ایران با شعار «مردم فقیرتر از ما، همیشه نیازمند به ما می باشند. پس باید مردم افغانستان ازاین هم فقیرتر شوند.» و سرمایه گذاری داخلی آنها که درموجودیت بحران ذینفع اند، بوجود آمده است و تا که توان و امکان دارند، این بحران را گسترش می دهند و پیچیده تر می سازند.

بناءً بحران کنونی افغانستان که در بالا درعرصه های مختلف ازآن قسماً یادآوری به عمل آمد، اکنون به یک موضوع بحث برانگیز مبدل گردیده است و روز تا روز این بحران ابعاد گسترده تری پیدا می کند، میباید این بحران را با در نظر داشت ریشه های اصلی آن که سبب آن گردیده است و تمامی نظریاتی که از جانب صاحب نظران در ابعاد وسیع آن مطرح گردیده و قسماً موضوع را روشن ساخته می تواند، مورد بحث و مداقه قرار گیرد، که خوشبختانه این کار توسط صاحب نظران زیاد (میرعبدالواحد سادات «آغاصاحب»، عزیز آریانفر و دیگران) با ارائه مطالب ارزشمندی صورت گرفته است. در نوشتۀ حاضر، صرف درمورد بحران کنونی که دامنگیر مردم افغانستان میباشد، از دید صاحب نظران تماس گرفته خواهد شد.

با درنظر داشت تاریخ افغانستان، که درهر بحران آن عوامل خارجی (عمده) و عوامل داخلی (فرعی) نقش و ارتباط ناگسستنی داشته است، یک تداوم پیوسته میباشد. بدون پیداکردن انگیزه های اصلی و ابتدایی آن نمی توان آنرا به گونۀ مناسب فهمید. درمورد بحران کنونی افغانستان که امروزه قدرت های خارجی و حامیان داخلی آنها آنرا به یک بحران منطقه ای و بین المللی تبدیل نموده اند، میباید درقدم اول به این سوال ها پاسخ داده شود، که:

نخست، آیا افغانستان ازمنظر ساختارجغرافیایی، اهمیت و موقعیت استراتیژیک دارد یا خیر؟

دوم، افغانستان ازمنظر اهمیت جیواکونومیکی در کدام وضع قرار دارد؟

این سوال ها را از دو جهت مورد بررسی قرار می دهیم:

ـــ یکی، ازجهت جغرافیای سیاسی، که آیا بحران کنونی افغانستان متأثر از موقعیت و ساختار جغرافیایی و موقعیت استراتژیکی آن است یا خیر؟

ـــ دیگری، از جهت روابط بین المللی (با کشورهای همسایه«قوی و ضعیف»، کشور های منطقه ای و اهمیت این روابط برای قدرت های بزرگ جهانی).

از جهت موقعیت و ساختار جغرافیایی :

" افغانستان از نگاه جغرافیایی، درمرکز آسیا واقع شده و تاریخش همچو اقلیم او از جهت موقعیت جغرافیایی و ساختمان طبیعی همیشه متأثر بوده است. زیرا حالت چهار راه را دربین مناطق بزرگ این قاره دارد و گاهی به مثابۀ تختۀ خیز، گاهی سپردفاعی، گاهی منطقۀ حائل، گاهی بعنوان راه تجارتی و گاهی به مثابۀ دروازۀ دخول و خروج کشور گشایان و جهان گشایان مورد استفاده قرار گرفته است.

مطلبی که دراین راستا درخور توجه است، تاریخ مشرق زمین درمجموع و تاریخ افغانستان بطور اخص عبارت است ازتداوم پیوسته و پایان ناپذیر توطیه ها، دسایس و درگیریهای برخی کشورها دراین منطقه.

پترهاپکرک این درگیری دیروز را بین دو کشور پرقدرت جهان (برتانیای عصر ملکه ویکتوریا و روسیۀ تزاری) «بازی بزرگ» نام نهاده است، که این بازی بزرگ بعد از آزادی هند و تجزیه آن به دو کشور هندوستان و پاکستان هم زیر نام «جنگ سرد» بین واشنگتن و مسکو ادامه پیدا کرد و امروز هم بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و ظهور کشورهای مستقل آسیای میانه، این بازی بزرگ خاتمه پیدا نکرده، بلکه ابعاد تازه یی بخود گرفته است. چنانچه فعلاً هم ایالات متحده امریکا مصروف تحقق استراتیژی خود (نظامی، اقتصادی وسیاسی) دراین منطقه می باشد.

افغانستان امروزه ازجانب شمال، درفاصله تقریباً 1700 کیلو متر ازپامیر درشرق تا دهنه ذوالفقار درغرب، با خاک کشورهای تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان هم سرحد است. در غرب آن، کشورایران و در جنوب و شرق آن، کشور پاکستان واقع است. در شمال شرق، درفاصله 74 کیلو متر با کشور چین همسایه است."(2)

بناءً افغانستان با این موقعیت جغرافیایی، حایز اهمیت استراتژیک ویژه ای در گذشته های دور بوده وحالا هم است. به همین دلیل، درطول تاریخ بیش ازهر سرزمین دیگری مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته است.

از جهت روابط بین المللی:

تحلیل اوضاع کنونی داخلی افغانستان و اطراف آن نشان می دهد، که امروزه همزمان چند بازیگر بین المللی و منطقه یی (کشورها، سازمان های بین المللی، شرکت های چند ملیتی، احزاب، رسانه های جمعی، چهره های شاخص جهانی، شوراهای فرهنگی ــ مذهبی، سازمان های اطلاعاتی...)، به نحوی درگسترش و تداوم این بحران، بازی می کنند، که با در نظر داشت موقعیت استراتیژیک افغانستان، منافع استراتیژیکی، اقتصادی و سیاسی خود را دنبال می کنند.

شرکت کنندگان اساسی بازی افغانستان عمدتاً عبارت اند از:

ایالات متحده امریکا، ناتو(یا سازمان آتلانتیک شمالی، که از 28 کشور تشکیل شده است.)، حکومت رسمی کابل، طالبان، پاکستان، ایران، اتحادیه اروپا(اتحادیه اقتصادی ــ سیاسی، که از 28 کشور اروپایی تشکیل شده است.)، سازمان همکاری شانگهای (سازمان میان دولتی همکاری های امنیتی، اقتصادی و فرهنگی. اعضای اصلی آن: چین، روسیه، قزاقستان، قرغیزستان، تاجکستان، ازبکستان و اعضای ناظر آن: مغولستان، ایران، پاکستان، هند و افغانستان.)، سازمان قرارداد امنیت دسته جمعی (روسیه، قزاقستان، قرغیزستان، ازبکستان، تاجکستان، بیلوروسیه و ارمنستان.)، جی ــ 8 (یا گروه هشت، 8 کشور صنعتی که 65 در صد اقتصاد جهان را در دست دارند: فرانسه، المان، بریتانیا، ایتالیا، جاپان، ایالات متحده امریکا، روسیه و کانادا.)، روسیه، چین، هند، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، که هرکدام بنا برمنفعت و عملکرد خود، دراین بحران ذینقش اند و می توان ذیلاً دسته بندی کرد:

ـــ کشورهای منطقه یی همسایه: پاکستان، ایران، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و چین؛

ـــ کشورهای فرا منطقه یی: امریکا، انگلستان، روسیه، عربستان، ترکیه، المان، جاپان؛

ـــ سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن، سازمان اکو(یا سازمان منطقه ای همکاری اقتصادی، ایران، پاکستان، ترکیه، آذربایجان، قزاقستان، قرغیزستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجکستان و افغانستان.) و سازمان کنفرانس اسلامی؛

ـــ شرکت های چند ملیتی مانند: شرکت نفتی دلتاآویل، یونیکال و برایدس.

بازیگران که در بالا از آنها یادآوری به عمل آمد، به نحوی در گسترش و تداوم بحران افغانستان مؤثرند و هر یک اهداف خاصی را دنبال می کنند. یا به عبارت دیگر، میزان تأثیرگذاری بحران افغانستان بر تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منطقه و جهان و تأثیر متقابل سیاست ها و اقدامات سایر کشورها و بازیگران بین المللی بر بحران افغانستان می باشد. امروز که افغانستان به کانون بحران مبدل گشته است، قبلاً هم یادآور شدیم ریشه اصلی آن را باید در داخل و خارج جستجو کرد. واقعیت این است که در این بحران، عوامل بیرونی به مراتب قوی تر از عوامل داخلی نقش دارد و این کشورهای ذینفع در بحران اند که با یکدیگر در گیرند، نه مردم افغانستان. گروه ها و احزاب سیاسی به عنوان مهره های شطرنج به نیابت از این کشورها عمل می کنند.

بناءً دربحران افغانستان عوامل داخلی و خارجی نقش و ارتباط ناگسستنی دارند.

دررابطه با عوامل داخلی:

در افغانستان بعد از چند دهه جنگ و بخصوص بعد از سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان در سال 1992 و پیروزی تنظیم های جهادی سرآغاز دشواری های متعدد بود. از آن پس بحران افغانستان وارد مرحلۀ تازه ای گردید. بحران افغانستان در این مرحله، نه تنها حالت منطقه ای، بلکه حالت بین المللی بخود گرفت. ساختار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی افغانستان از هم پاشید و به عوض آن ساختار جدید دیرپا بوجود نیامد.

بدین معنی که قبلاً ساختار اداری قسماً مدرن، سکتور اقتصادی دولتی وخصوصی، طبقات و اقشار تقریباً مشخص وجود داشتند، اما بعد از به قدرت رسیدن تنظیم های جهادی نهاد های اداری، اقتصادی و اجتماعی از هم پاشیدند و طبقات و اقشار هم قسماً درهم و برهم شدند. یا به عبارت دیگر یک بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی بوجود آمد که تا امروز دوام دارد. درهمچو حالت یک قشروسطی، که بالای تمام عرصه ها تاثیر داشته و نقش اساسی را بازی می کند، متأسفانه تا فعلاً عملاً وجود ندارد.

فعلاً ساختار داخلی فضای سیاسی افغانستان، نهایت پیچیده می باشد. مسأله همآهنگ ساختن منافع تمام گروه های درگیر همیشه پیچیده ترین مسأله سیاسی در افغانستان بوده و باقی مانده است. یکی ازعوامل داخلی بحران افغانستان که سال ها طول کشیده، تا اندازۀ نتیجه لاینحل ماندن همین پروبلم می باشد. مقامات عالی افغانستان بصورت مزمن نمی توانند بین خود به توافق برسند. برعلاوه، نمیخواهند این کاررا یاد بگیرند.

هرکدام از گروپ های ذیدخل و ذینفع سیاسی افغانستان در«افغانستان خود» بسرمی برند. برای آنها افغانستان درچهارچوب یک ــ دو ولایت محدود می گردد... گویی، افغانستان واحد برای گروهای رقیب اصلاً وجود ندارد. این تمایل بد، که در سال های 80 گذشته بین تنظیم های جهادی تشکیل یافته، تا به حال آن را حفظ نموده اند.

علاوه بر این، درمورد بحران کنونی افغانستان، عمدتاً مافیاسالاران داخلی، که تا امروز تمام معادن افغانستان را بشکل غیرفنی وغیرقانونی استخراج و به خارج ازکشورقاچاق می نمایند و دولت درتأمین حفاظت از معادن کشور عاجز است. درصورتی که بحران افغانستان حل گردد و حکومت قانون مستقر گردد و صلح پایدار بوجود آید و امنیت تأمین گردد، آنها به این معادن دست رسی پیدا کرده نمی توانند و درآمد شان از این ناحیه قطع می گردد. بناءً آنها در گسترش بحران و گرم نگه کردن بحران ذینفع اند و تا که توان دارند این بحران را گسترش می دهند.

هم چنان در کشت خشخاش، تولید تریاک و هروئین و قاچاق آن در تبانی با مافیایی بین المللی زمانی دست رسی می داشته باشند، که در افغانستان بحران و بی امنیتی وجود داشته باشد و به همین خاطر آنها بحران آفغانستان را گسترش می دهند.

درضمن، ترکیب قومی، مذهبی، زبانی، قدرت طلبی رهبران گروه ها، بی سوادی و کم سوادی، فقرعمومی، دیدگاه های سیاسی متفاوت و گویا آشتی ناپذیر وغیره ، که از جانب کشورهای ذینفع به اختلافات بین گروه ها دامن زده می شود، نیز نقش اساسی خود را دارد.

دربین این عوامل، گرایش قومی، سمتی، زبانی و مذهبی برخی از گروه ها اهمیت خاص پیدا کرده است.

درشرایط فعلی، آرایش گروه های سیاسی افغانستان با وجود اختلافات درونی هر گروه سیاسی بیانگر این است که نیروهای سیاسی بیشتر به محل، سمت، زبان و مذهب خود وابسته هستند.(جمعیت اسلامی، جنبش اسلامی، حزب اسلامی، حزب اتحاد اسلامی، تحریک اسلامی طالبان، حزب وحدت اسلامی...)، که این گرایش ها در بحران سیاسی افغانستان تأثیرگذار بوده و می باشد. تمام گروه های سیاسی که بنحوی در دوام بحران افغانستان ذینفع اند، با سؤاستفاده از عوامل فوق دامنۀ بحران را گسترده تر می سازند و خود شان مصروف «زراندوزی» هستند.

در رابطه با عوامل خارجی:

کشوری که دارای موقعیت مهم سیاسی ــ جغرافیایی باشد، اگر به صورت کارآمد و مثبت وارد صحنه بین المللی نشود، مورد نزاع و رقابت کشورهای همسایه، کشورهای منطقه یی و قدرت های بزرگ جهانی واقع می شود، که هدف شان، یا اثبات تفوق سیاسی خود است یا بیرون راندن رقیب یا رقبای خود از صحنه. افغانستان امروزه متأثر از چنین طرزتفکری حاکم بر روابط بین المللی است.

دربین همسایگان، پاکستان و ایران بیشترین ارتباط را با مسائل داخلی افغانستان دارند، زیرا هردو کشور در دوران جهاد بالای گروه های جهادی افغانستان سرمایه گذاری کرده اند. چنانچه:

نخست، هردو کشور به اختلافات مذهبی، زبانی، قومی، سمتی... دامن می زنند.

دوم، امروزه هم بیشترین مهاجرین افغانی در پاکستان و ایران بسر می برند.

سوم، هردو کشور از دید منافع ملی خود نمی خواهند در ارتباط با تحولات سیاسی داخلی افغانستان بی تفاوت باشند.

چهارم، هردو کشور در تلاش بدست آوردن امتیازات اقتصادی در منطقه می باشند.

پنجم، هردو کشور از اتحاد تنظیم ها بخاطر زیرتاثر داشتن آنها جلوگیری به عمل می آورند.

کشورهای ذیدخل و ذینفع منطقه یی و فرا منطقه یی، که عامل اصلی در بحران افغانستان محسوب می گردد، بین خود درگیر اند و تا زمانی که به اهداف و منافع خود دست رسی پیدا نه کنند، این بحران را گسترده تر و پیچیده تر می سازند.

اهمیت جیو اکونومیکی افغانستان:

افغانستان از دوجهت اهمیت اقتصادی برای کشورهای همسایه، منطقه یی و فرامنطقه یی دارد:

نخست، افغانستان خود گنج های فراوان در زیرزمین خود دارد، که کشورهای ذینفع، خود را در «بازی بزرگ جدید» شریک دانسته و در مقابل بحران افغانستان حساس هستند.

افغانستان از لحاظ معادن غنی می باشد. تحقیقات زمین شناسی، بخصوص تحقیقاتی که در سال 2010 میلادی، پس از چهار سال به مدیریت گروهی کوچکی از زمین شناسان امریکایی و سرپرستی پنتاگون انجام شد، تخمین های جدیدی از ارزش و مخازن زیر زمینی افغانستان بدست آمد. آنها با وسایل اشعه لایزر توانستند معادن عمق کوه ها و زمین های هموار افغانستان را کشف، عکس برداری و تثبیت تقریبی نمایند. تا فعلاً، 400 نوع منرال و سنگ معدنی کشف گردیده است، که از جمله: 286 معدن فلزات، 5 ساحه نفت و گازخیز در شمال و سایر معادن می باشند.

این ارزیابی ها ارزش برخی از این منابع را به بیش از یک هزار ملیارد دالر تخمین زده است، که فقط مربوط به کشف ذخایر لیتیم (یوهان اگوست آرفوردسن کاشف لیتیم در 1817 میلادی می باشد. لیتیم، مهمترین موادِ ساخت بطری های قابل چارج است که درتلفون های همراه، کامپیوترهای دستی، موترهای برقی وهواپیما سازی کاربرد دارد. شماری از کارشناسان از لیتیم به عنوان «نفت عصرآینده» نام می برند.)، مس، رگه های آهن، طلا و نیوبیوم می شود.

چند ماه پس از گذارش، کارشناسان زمین شناسی وزارت معادن افغانستان ارزش کشفیات جدید را نزدیک به سه هزار ملیارد دالر تخمین زد.

از جانب دیگر، کشف منابع جدید نفت و گاز، افغانستان را از نظر منابع زیرزمینی به عنوان یک سرزمین فوق غنی در گروه کانادا، افریقای جنوبی و برازیل قرار داد.

در چنین وضعیتی افغانستان فرصتی بی همتا در تاریخ خود را در اختیار دارد تا به جرگه کشورهای با درآمد متوسط مانند ترکیه، مالیزی و مکزیک قرار گیرد و اگراین کشور درست مدیریت شود، در 15 تا 20 سال آینده توانایی واردشدن به کلوپ اقتصاد های بالای گروهی با درآمد متوسط چون لهستان، سلواک و مجارستان را دارا است.

واقعیت امر این است، که بدون صلح پایدار، حداکثر بهره افغانستان از این اکتشافات صدور مواد خام خواهد بود که این کمترین بهره را به مردم افغانستان و شکوفایی اقتصاد پایدار خواهد داد.

فقط با مشارکت سرمایه گذاری خارجی در پروژه های زیربنایی صنعتی است که افغانستان می تواند نرخ رشد صنعتی شدن خود را تسریع کرده و پایدار نگهدارد.

چنانچه پذیرفتن افغانستان به عنوان عضو ناظر در نشست اخیر سازمان همکاری های شانگهای و تاکید دو عضو کلیدی این سازمان یعنی چین و روسیه بر افزایش تلاش این دوکشور دربازسازی افغانستان واقتصاد آن، یکی ازچند نشانه افزایش اهمیت افغانستان درغرب آسیا و نیاز چین و روسیه و نیز جهان صنعتی، به مخازن زیر زمین افغانستان است.

شماری از این ذخایر نه تنها برای افغانستان اهمیت استراتیژیک دارند، بلکه در رفع نیازهای بخش های تکنولوژی صنعتی برای ساختن افزار کمپیوتری و ارتباطات ماهواره ای در سطح جهانی بی همتا می باشند و در این راستا نشست اخیر شانگهای را می توان پیش آهنگ باز شدن درهای تجارت و سرمایه گذاری جهان بروی اقتصاد افغانستان ارزیابی کرد.

دوم، افغانستان دروازه تجارت با آسیای مرکزی است و جمهوری های آسیای مرکزی همچون افغانستان از مناطق حساس جهان بشمار می روند؛ زیرا به اعتقاد کارشناسان، این منطقه پس از خلیج فارس بزرگترین منابع انرژی جهان را در خود جای داده است. آنچه اکنون مورد توجه کشورهای ذینفع است، نحوه رسانیدن انرژی های موجود به جهان صنعتی است.

امریکا و دیگر کشورهای صنعتی:

با توجه به این واقعیت که اقتصاد یکی از عوامل تعیین کننده در قدرت ملی کشورها در قرن حاضر می باشد، بیش از پیش سعی دارند تسلط خود شان را بر حوزه های مهم منابع ذخایر انرژی جهان توسعه دهند. این منابع علاوه بر مناطق دیگر در حاشیه دریای خزر، خلیج فارس، آسیای مرکزی می باشند. بناءً کشورهای صنعتی، بخصوص امریکا تلاش دارند تا به این منطقه حساس دست یابند. افغانستان و ایران به عنوان کشورهای نزدیک به این منطقه، جایگاه خاصی در سیاست خارجی این کشورها دارند.

اهداف عمده امریکا برای این منظور عبارت اند از:

ـــ جلوگیری از روی کار آمدن حکومت ضد امریکایی در افغانستان؛

ـــ سرمایه گذاری اقتصادی ــ سیاسی درمرزهای امنیتی روسیه (ترکمنستان، ازبکستان، تاجکستان...)؛

ـــ دسترسی به ذخایر و منابع اقتصادی آسیای مرکزی؛

ـــ تحت پوشش آوردن ایران از مرزهای امنیتی آن.

امریکا به بهانه حملات 11 سپتامبر خود را به افغانستان رساند، چون افغانستان از لحاظ اقتصادی، موقعیت سیاسی ــ جغرافیایی با ارزش را دارأ است.

چین و هند:

جمهوری مردم چین به مثابه بازیگر مستقل مطرح بحث می باشد، نه فقط در چوکات سازمان همکاری شانگهای. فعالیت چین وهند در افغانستان، مانند ایالات متحده امریکا، ناتو و یا پاکستان محسوس نیست. ولی بدون هر گونه تردید، پیکن و دهلی به تقویت حضور خود درساحه سیاسی افغانستان علاقمند می باشند و آنرا ازطریق روابط دوجانبه با کابل و همچنان از طریق روابط دو جانبه با شرکت کنندگان دیگر بین المللی بازی افغانستان گسترش خواهند داد.

امروز شرکت کنندگان بین المللی بحران افغانستان توجه فوق العاده بلند به دو واحد در بازی بزرگ سیاسی آسیای مرکزی ــ جنبش طالبان و هند مبذول می دارند...

درحال حاضر دورنمای توحید مساعی شرکت کنندگان اساسی بازی افغانستان با هند بسیار جالب می باشد. ایالات متحده امریکا و ناتو از قبل سعی می ورزند دهلی را در پروژه افغانستان به طرفداری از خود جلب کنند. فکر میکنم، همین کار را ایران و روسیه هم انجام خواهند داد. برای چنین توحید استراتیژی هند با استراتیژی سازمان همکاری شانگهای و محدود ساختن امکانات مانور سیاسی دهلی در چوکات سازمان همکاری شانگهای برای پیکن، منجمله، عبارت از وسیله کنترول بر دهلی می باشد، که به کمک آن جهت جلوگیری از تقویت رقیب امریکایی در منطقۀ آسیا به حساب هند تلاش خواهد ورزید. پیکن علاقمند آن است، تا دهلی را درساحه مطروحه بازی سازمان همکاری شانگهای وارد سازد و بدین وسیله، هند را در جهت مخالف از واشنگتن ببرد و نقش بحران افغانستان دردستیابی براین هدف، سیاست خارجی چین می تواند بسیار محسوس باشد.

روسیه:

کشوری است که با افغانستان کاملاً آشنایی دارد و نمی تواند در برابر بحران کنونی آن بی تفاوت بماند. روسیه آشکارا می خواهد به یک شرکت کننده بزرگ دیگر بین المللی در بازی بزرگ افغانستان مبدل گردد، ولی تا به حال تحقق عظمت طلبی آن در افغانستان کاملاً مشکل به نظر می رسد. فکر می کنم، که در آینده نزدیک فعالیت روسیه در جهت افغانستان در پروتوکول های جلسه مشورتی اتاق تجارت و صنایع و ایجاد گروپ دوستی در پارلمان های دو کشور صرف خواهد شد. بخشیدن اخیر قروض افغانستان در برابر روسیه ــ این یگانه اقدام جدی مسکو در جهت افغانستان در سال های اخیر محسوب می شود. ولی یک گام بدون سستم اقدامات، هیچ چیزی را حل نمی کند.

اهداف عمده روسیه عبارت اند از:

ـــ جلوگیری از نفوذ بنیاد گرایی اسلامی در منطقه؛

 

ـــ جلوگیری پیش روی امریکا و متحدینش به سوی آسیای مرکزی به عنوان مرزهای امنیتی اش؛

ـــ احیای نفوذ دوباره در مناطق پیرامونی روسیه؛

ـــ مقابله با وحدت عمل امریکا در معادلات منطقه ای؛

ـــ ممانعت از تسلط دیگران بر ذخایر و منابع اقتصادی منطقه.

کشورهای آسیای مرکزی، به جز از (احیای نفوذ دوباره در مناطق پیرامونی روسیه) موارد دیگری که در بالا از آن تذکر به عمل آمد، جزو اهداف شان به شمار می رود.

ترکمنستان:

ترکمنستان، که یکی ازهمسایه های شمالی افغانستان است، با داشتن 13000 ملیارد مترمکعب ذخایر گاز طبیعی در بین ذخایر گاز طبیعی جهان، موقعیت چهارم را دارد و سالانه قریب 80 تا 90 میلیون متر مکعب گاز استخراج می کند که قریب 90 در صد آن را صادر می نماید. ترکمنستان برای صدور این مقدار گاز خود به افغانستان چشم دوخته است و طبیعی است که نسبت به بحران کنونی افغانستان حساس باشد.

اهداف عمده ترکمنستان در بحران افغانستان عبارت اند از:

ـــ تلاش برای فراهم ساختن زمینه های صدور نفت و گاز از طریق افغانستان به بازارهای منطقه و جهانی. شرکت بریداس جاپانی در مرزهای مشترک افغانستان و ایران در کشف نفت و گاز به موفقیت های نایل آمده است و تلاش دارد تا نفت و گاز ترکمنستان را از طریق افغانستان با استفاده از پایانه های پاکستان در دریای عمان، به بازارهای منطقه و جهان عرضه نماید.

ـــ جلوگیری از نفوذ بنیادگرایی.

ازبکستان:

ازبکستان همسایه دیگر افغانستان، که در بخش عمده آمودریا (جیحون) با ما مرز مشترک دارد، از سال 1967 یگانه دریافت کننده گاز صادراتی افغانستان به شمار می رفت. برای افغانستان هم به دلیل نزدیکی، کم هزینه ترین راه برای صدور گاز طبیعی بوده و است. از جانب دیگر در شمال افغانستان معدن زغال سنگ که سوخت اصلی نیروگاه های برق محسوب می گردد، وجود دارد و از همه مهمتر این که بزرگ راه سالنگ به عنوان مهم ترین راه ارتباطی افغانستان با جهان خارج به ازبکستان وصل است. اهداف عمده ازبکستان در افغانستان عبارت اند از:

ـــ دست رسی مجدد به منابع نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی انرژی در شمال افغانستان؛

ـــ مقابله با بنیادگرایی؛

ـــ گویا دفاع از حقوق اقلیت ازبک در نظام سیاسی افغانستان.

پاکستان:

یکی از کشورهای ذینفع در بحران افغانستان است. پاکستان سعی دارد بار دیگر با مطرح شدن این که درافغانستان دولتی روی کارآید که گوش به فرمان پاکستان باشد و به عنوان شاه راه تجارتی در منطقه باشد.

تلاش پاکستان در بعد اقتصادی در دو سطح واردات و صادرات قابل تجزیه و تحلیل است:

درزمینه واردات، هدف پاکستان این است که علاوه برتأمین نفت وگاز خود از جمهوری های آسیای مرکزی، به ویژه ترکمنستان، زمینۀ صدور نفت وگاز این منابع را از مسیر افغانستان به جهان فراهم سازد و خود به عنوان یک شاه راه تجارتی از منافع آن بهره برداری کند.

در زمینه صادرات هم صدور کالاهای صادراتی پاکستان به این مناطق و کمک به صادرات دیگر کشورها به آسیای مرکزی از طریق دریای عمان و حمل و نقل آن ها از طریق افغانستان و بهره برداری از منافع آن، هدف پاکستان است.

برای پاکستان در دست یابی به اهداف خود در زمینه واردات و صادرات موقعیت استراتیژیک افغانستان بدیلی ندارد؛ زیرا مسیر تجاری دریای عمان به آسیای مرکزی فقط از سه طریق قابل بهره برداری است، که دو مسیر آن از خاک افغانستان می گذرد:

1ــ مسیر دریای عمان ــ کراچی ــ پشاور ــ کابل ــ بزرگ راه سالنگ ــ آسیای مرکزی؛

2ــ مسیر دریای عمان ــ کویته ــ قندهار ــ هرات ــ آسیای مرکزی؛

3ــ مسیر دریای عمان ــ بزرگ راه قره قرم ــ چین ــ آسیای مرکزی.

راه سوم به دلیل کوهستانی بودن مقرون به صرفه نیست. از دو طریق باقیمانده، بهترین راه دست رسی به آسیای میانه، استفاده از مسیر بزرگ راه سالنگ است.

راه های ممکن واردات و صادرات و برقراری روابط اقتصادی جهان با آسیای مرکزی عبارت اند از:

1ــ مسیر روسیه: امریکایی ها ومتحدینش به ثبات این کشور در دراز مدت اطمنان ندارند و این عدم اطمنان، موجب بی اعتباری این مسیر گردیده است.

2ــ مسیرایران: به دلایل پرابلم های که درمورد انرژی هسته یی، امریکایی ها وغربی ها با ایران دارند و برخی حساسیت های دیگر، این مسیر هم فعلاً مورد توجه نیست.

3ــ مسیرافغانستان: راهی کوتاه تر و مطمین تر برای این منظور است. البته این راه مربوط به برقراری ثبات سیاسی و امنیتی درافغانستان است. درصورت فعال شدن این راه دو کشور افغانستان و پاکستان به شاه راه بزرگ جهانی تبدیل خواهند شد.

بنابراین، اهداف عمده پاکستان عبارت اند از:

1ــ تقویت عمیق استراتیژی این کشور در برابر هند؛

2ــ ایجاد حکومت طرفدار خود در افغانستان؛

3ــ حل مسأله خط دیورند به اساس ادعای تاریخی افغانستان نسبت به این موضوع؛

4ــ مطرح شدن افغانستان به عنوان دروازه تجارت با آسیای مرکزی؛

5ــ تأمین مواد هسته ای از افغانستان. (وجود معدن اورانیوم در هلمند، کوه میرداد بین شیندند و هرات و برخی مناطق دیگر برای برنامه های هسته ای پاکستان اهمیت زیاد دارد.)

بناءً پاکستان به دلایل امنیتی ــ اقتصادی خود، به صورت فعال در بحران کنونی افغانستان نقش و حضور دارد و به همین خاطر از گروه طالبان به تمام توان و قدرت خود دفاع و استفاده می کند.

ایران:

به دلایل روابط فرهنگی و درحدود 600 کیلو متر مرز مشترک با افغانستان و عمدتاً مسایل سیاسی ــ اقتصادی منطقه، در قبال بحران کنونی افغانستان بی تفاوت مانده نمی تواند. مهم ترین اهداف ایران عبارت اند از:

ـــ جلوگیری از عقد قرارداد های اقتصادی منطقه ای که نفع ایران در آن نباشد؛

 

ـــ مقابله با امریکا در معادلات منطقه ای؛

ـــ جلوگیری از سرمایه گذاری سیاسی امریکا در داخل ایران؛

ـــ دوامدار ساختن جنگ درافغانستان، بخاطر طاقت فرسا شدن آن برای سربازان امریکایی؛

ـــ تأکید بر استقرار دولت فراگیر و دارای روابط دوستانه با ایران؛

ـــ تقویه گروه های که دردوران جهاد و بعد ازآن بالای آنها برای روز مبادا سرمایه گذاری کرده است.

نتیجه:

افغانستان به دلیل هم مرز با کشورهای ازبکستان، تاجکستان، ترکمنستان (سه کشور به استقلال رسیده و دارای ذخایر فراوان نفت و گاز و دیگر معادن) درشمال، کشور قدرتمند چین، کشورپاکستان در شرق و جنوب و کشور ایران در غرب و قرار گرفتن ایران در حوزه خلیج فارس، وضعیت استراتیژیک خاصی را دارأ است. از یک جهت، این موقعیت حساس درمنطقه و از جهت دیگر، به عنوان دروازه تجارتی و دارای معادن غنی، رقابت بین کشورهای منطقه و جهان را برای نفوذ هر چه بیشتر آنها درافغانستان به وجود آورده است.

همچنان با توجه به این واقعیت که همواره نقاط بحرانی دنیا با مناطق سوق الجیشی منطبق است، می توان به عمق بحران افغانستان و علل آن پی برد. افغانستان کشور است که به دلیل وضع خاص جغرافیایی، دارای اهمیت استراتیژیک و سیاسی ویژه ای در منطقه می باشد و درمسیر تاریخ نام های «کلید یک قاره»، «چهارراه آسیا»، «تختۀ خیز»، «سپردفاعی»، «منطقۀ حایل»، «راه تجارتی یک قاره»، «دروازۀ دخول و خروج کشورگشایان و جهان گشایان»، برگرفته ازموقعیت جغرافیایی این کشوراست، که مورد توجه کشور های همسایه، منطقه یی و فرا منطقه یی بوده و است و تا زمانی منافع شان برآورده نشود، بحران کنونی را گسترش می دهند.

از جانب دیگر، عدم دقت دولت فعلی افغانستان، درتقرر انسان های ماهر، متعهد، کارشناس و وطنپرست که دلسوزانه با دستان پاک، قلب گرم و مغزسرد در زدودن این بحران تلاش کنند، بی اعتنایی به مداخلات کشورهای مغرض و بی اعتنایی به موقعیت سوق الجیشی، برعمق روزافزون بحران در این کشور کمک می نماید.

هم چنان، قبلاً درافغانستان دربین مردم، دین «اسلام سنتی» ریشه های عمیق داشت. بدین معنی که اکثریت قاطع مردم از ترس خداوند از مرتکب شدن به گناه ها بخصوص گناه های کبیره از ترس این که مرتکبین گناه ها، خصوصاً گناه های کبیره در آتش دوزخ می سوزند و جای ابدی آنها دوزخ می باشد، دوری می جستند. بطور مثال: قتل، تجاوز جنسی بالای زن، اختطاف اطفال، قاچاق بری، دزدی، غصب مال غیر، رشوه گرفتن، اختلاس، و و و، که همه این کارهای نا شایست را گناه های نابخشودنی پذیرفته بودند، از ارتکاب به آنها، ابأ می ورزیدند. حتی " هر پولی را که کسی بدون عرق جبین و زور بازو بدست می آورد، آنرا تدلیس شیطان می پنداشتند."(3) اکثریت مردم افغانستان که در قریه ها زندگی می کردند، گفتۀ عیسی مسیح را که در برابر سؤالی که چگونه می توان با تهیدستان کمک کرد، پاسخ عیسی را که «کسی که دو بالاپوش دارد، بگو به کسی دهد که هیچ ندارد(4) عملی می ساختند. آنها دوغ ، ترکاری باب... خود را باکسانی که درقریه شان زندگی می کردند و نداشتند، تقسیم می کردند. دروجود اکثریت مردم نادار افغانستان چنین روحیه یی وجود داشت که «شتر ازسوراخ سوزن آسان تر می گذرد تا ثروتمند خدا نترس ازصراط مستقیم(5)

اما بعد از به قدرت رسیدن تنظیم های جهادی تا امروز، دربین مردم «اسلام سیاسی» توسط رهبران تنظیمی رایج گردیده و می گردد. حالا هرکسی که به تعداد زیاد انسان ها را به قتل رسانده باشد (البته بین خودی ها)؛ به هراندازۀ که زیاد زراندوزی کرده باشد؛ به هراندازۀ که درقاچاق و غصب زمین های دولتی و شخصی، رشوه، اختلاس ...سهم بیشتر گرفته باشد و به «زورمند» مبدل گردیده باشد، درجملۀ «مجاهد کبیر» محسوب می گردد.

در افغانستان امروزه، یک تعداد انگشت شمار، واقعاً به ثروتمندان بزرگ مبدل گردیده اند. اما درمقابل اکثریت قاطع خاموش، زند گی فقیرانه دارند و زیر خط فقر زندگی می کنند. اکثریت قاطع خاموش که به گفتۀ کاستوریادیس، «هیچ گروهی قادر نخواهد بود بر جامعه ای بیش از 24 ساعت حکومت کند، مگر آنکه اکثریت جامعه آن را پذیرا باشندخاموشی اختیار کرده اند، درغیر آن با درنظر داشت آموزۀ گاندی (که گفته بود: « ترسی » همۀ هند را فرا گرفته است و «صدای آرام و مصمم» خود را علیه آن بلند کرده بود که می گفت: « نترسید. »)، می توانند صدای خود را بلند کنند. البته باز هم با در نظر داشت آموزۀ گاندی در مقام یکی از پایه گذاران معاصر اندیشۀ «عدم خشونت»، که یکی ازجمله متفکران اساسی مکانیسمهای دفاعی جامعه مدنی در برابر خشونت دولت و زورمندان است، خشونت که در افغانستان درهمه جا و به تمام اشکال ممکن جاری و ساری است، این اکثریت خاموش صدای خود را بلند کنند. بخاطری که " عامۀ مردم (اکثریت خاموش) برگ های فروانی دارند... چیزی که فیلسوف انگلیسی، دیوید هیوم، دو قرن پیش خاطر نشان کرده است. هیوم در اثر خویش در زمینۀ نظریۀ سیاسی، این تناقض را توضیح می دهد که در هر جامعه ای مردم تسلیم فرمانروایان می شوند، اما زور همیشه در دست فرمانبرداران است."(6)

بلی! " ما می دانیم که شیر قوی تر از رام کنندۀ خویش است و رام کننده نیز این مطلب را می داند. مسأله این است که شیر این مطلب را نمی داند."(7) این که بحران کنونی افغانستان به شیر کمک کند تا بیدار شود، امری محال نیست.

اما دادن این بیداری به اکثریت خاموش مردم افغانستان، وظیفۀ احزاب سیاسی ملی ــ دموکرات، تحصیل کرده های وطنپرست، چیزفهمان و بخصوص روشنفکران افغانستان می باشد. به همین خاطر می باید با درنظر داشت شعارهایی همچون:

ـــ بازسازی دوبارۀ افغانستان، درتمام عرصه ها؛

ـــ تطبیق قوانین بالای تمام شهروندان، بدون درنظرداشت موقف اجتماعی آنها خواست اکثریت قاطع مردم افغانستان است؛

ـــ مبارزه با فساد اداری یک ضرورت مبرم است؛

ـــ محوه کامل کشت خشخاش، تولید تریاک و هیروئین ؛

ـــ انتخابات شفاف؛

ـــ از بین بردن هر نوع خشونت علیه زنان؛

ـــ تأمین صلح سراسری و پایدار؛

ـــ وغیره.

و شرایط عینی و ذهنی که درجامعه بوجود آمده است، شاید وقت آن فرارسیده باشد تا تمام سازمان های سیاسی ملی ــ دموکرات (احزاب سیاسی) همسو و وطنپرستان واقعی یک خط درشت را بین یک گروه بسیار کوچک منفعت طلب و اکثریت قاطع مردم افغانستان بکشند و بخاطر بسیج اکثریت قاطع مردم، دریک جبهه، متحد شوند.

درجهان امروزه، سرمایه داران از گفتۀ تاریخی کارل مارکس «شعور طبقاتی یا خود آگاهی» بسیار بجای استفاده کرده اند. آنها، در اکثریت کشورها منجمله افغانستان به «اربابان زر» آموخته اند که از منافع طبقۀ خود چگونه دفاع کنند و توسط آنها به اکثریت خاموش مردم قبولانده اند که چیزی بنام طبقه و قشر وجود ندارد و همۀ ما برابر و برادر هستیم. درمقابل، جنبشهای طرفدار صلح وعدالت اجتماعی که آنها آن را«چپی ها» می نامند، تا حال نتوانسته اند، توده های مردم را که قدرت اصلی نزد شان است، آنها را با «خود آگاهی» مجهز بسازند.

چون درپهلوی برنامه حزب سیاسی، یکی از اهداف اساسی که اهمیت خاصی دارد، آگاه نمودن و آشنا ساختن عموم مردم با وقایع و حوادثی است که در کشورش و جهان امروزه می گذرد. بخصوص حوادثی که بر سرنوشت کشورش و بر آیندۀ فرد فرد ملتش اثر خواهد گذاشت. درایت یک حزب سیاسی در آن خواهد بود که برای ملت و فرد فرد کشور خود، برای هر حادثۀ که بوقوع می پیوندد، نظر و سلیقۀ خود را ابراز نماید و چنان دقت به خرچ دهد که بعداً عملاً با حوادث، پیش بینی های حزب انطباق بیابد. برای بیدار ساختن اکثریت خاموش در جستجوی موضوعی باشد که علاوه بر روشن ساختن ذهن آنها، قلب شان را نیز تشفی بخشد.

چنانچه گروه طالبان با اندیشه های قرون وسطا یی، که توسط کشورهای بیگانه ایجاد شده، توانسته بودند با یک ــ دو شعار ( امنیت و عدالت در برابر دولت بی کفایت مجاهدین ) ازاحساسات پاک مردم افغانستان استفاده کرده و قدرت را در افغانستان تصاحب کنند.

بلی! امروزه نسل افغان با یک تراژیدی خاموش دست و پنجه نرم می کنند. تراژیدی نسل افغان طی سال های جنگ، هیچگاه به آن اندازه یی که در بیانات شهید داکترنجیب الله، که چندی بعد 17 سال شهادتش فرا می رسد، توضیح و تشریح گردیده بود، تصویر نشده است. کمتر شاهدان، این تراژیدی را با آنچنان جملاتی که او یادآور شده بود، تشریح نتوانستند.

امروز که امروز است، وقتی بیاناتش را دوباره مرور می کنم و یا فراخوان های او را به جنگ طلبان و جنگ پسندان بازخوانی می نمایم، در مقابل عظمت که او در تحلیل حوادث بعدی کشور عزیز ما داشت و پیشگویی های را که از حوادث بعدی ترسیم کرده بود و به مردم افغانستان ارائه کرده بود، از شدت تاثیراتش به لرزه می اُفتم. روانش شاد باشد.

درخاتمه، کشورهای بحران ساز برای کشور عزیز ما افغانستان هم بدانند، که بازی با سرنوشت یک ملت، برایشان اثار نامطلوب دارد و سرانجام پیروزی ازآن مردم درد دیدۀ افغانستان است.

ختم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـــ در یاد داشت حاضر از نوشته های: « بررسی افغانستان ازمنظر جیوپولیتیک ــ عبد الحکیم سلیمی »، « تصورات کارشناس سایت اطلاعاتی "افغانستان رو" اندری سیرینکو »، « بی.بی.سی فارسی، کلید حل بحران افغانستان زیر زمین است ــ مهرداد عمادی »، « روزنامه افغانستان ــ ریشه های بحران افغانستان » و « پایگاه اطلاع رسانی حوزه ــ تحلیل بحران افغانستان » متأثرو اقتباس آزاد صورت گرفته است.

2 ـــ متأثر ازکتابهای «افغانستان در پنج قرن اخیر»، نوشتۀ میر محمد صدیق فرهنگ؛ «بازی بزرگ»، نوشتۀ پیترها پکرک، ترجمۀ محمد اسحاق توخی و مقالۀ بررسی بحران افغانستان ازمنظر جیوپولیتیک ـــ معرفت، نوشتۀ عبدالحکیم سلیمی.

3 ـــ آلنده ایزابل، به سوی پایتخت، ترجمۀ رضا منتظم، تهران، 1383، ص ــ 16.

4 ـــ هنری گیفورد، تولستوی، ترجمۀ علی محمد حق شناس، تهران، 1375، ص ــ 112.

5 ـــ همان کتاب، ص ــ 115.

6 ـــ دیوید بارسامیان، گفتگو با نوام چامسکی، ترجمۀ عباس مخبر،تهران، 1373، ص ــ 94.

7 ـــ تری ایگلتون، پیشدرآمدی بر نظریۀ ادبی، ترجمۀ عباس مخبر،تهران، 1368، ص ــ 29

 

 

 






September 7th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات